من دختری از روستای احساء هستم , و من از کوچکی محبت پیامبر وآل بیت او و دوستی آنها یاد می دادند, و ایضا می گفتند :

بسم الله الرحمن الرحيم

الصلاة والسلام على أشرف الأنبياء والمرسلين محمد صلى الله عليه وآله وصحبه اجمعين:

من دختری از روستای احساء هستم , و من از کوچکی محبت پیامبر وآل بیت او و دوستی آنها یاد می دادند, و ایضا می گفتند : که اگر محبت آنها نباشد هیچ یک از عبادتهای ما قبول نمی شود مثل نماز روزه و ....غیره .

 و با این یقن  فکر ما را پرورش می دادند که اهل بیت سبب نجاتم از غضب خداوند وآتش جهنم می شوند , و همچنین فکر ما پرورش می دادند , بوجوب کراهیت کسانی که با اهل بیت دشمن بودند ودر حق آنها ظلم کردند.

ومن از جزو کسانی که متعصب و متشدد مذهبم بودم و پیچ منظره و مناقشه در این باره قبول نمی کردم.

وبا این حال دوستانی از اهل سنت خیلی زیاد دارشتم , و از آنها همه چیز قبول می کردم مگر مناقشه در مذهبم بگمانم که آنها حق را می دانند , ولکن فکر می کنند که بر حق هستند, و بر شیعه امامنشان تهمت وافترا می زنند .   

 

 ومن بر همين حالت بودم تا زمانی که به حوزه علمیه رفتم , صبحا به مدرسه می رفتم وبعد از ظهر به حوزه می رفتم.

تا اینکه به مرحله دبیرستان رسیدم وبرایم سخت شد که بین حوزه ومدرسه جمع کنم چون درسهایم خیلی زیاد بود.پس فکر کردم  در س مدرسه را ترک کنم و لکن خانواده ام به گفتند که مدرسه را کامل بکن ودر س حوزه را در تعطیل تابستان بشکل دوره ای  کامل بکنید. حوزه را ترک کردم با اینکه می دونستم دروس حوزه باید در اولویت باشد , و بعد از اینکه دربیرستان تمام کردم به ادامه درس حوزیم دادم و با درس خواندنم در حوره افتخار می کردم که این عملم مرا بخداوند نزدیک میکند.

و لکن هر حکم جدیدی می دیدم و یا چیز جدیدی از سیرت پیامبر می دیدم حس می کردم تناقض بین این چیزها است , و حتی بعضی موقعها با خود می گفتم اینها از وسوسه های شیطانی است می خواهد مرا از حق دور بکند.

و از سؤالهایی که همشه در ذهنم می آمد این بود که : ما فرزندان خیر بشر را از او  بزرگتر واحترامشان بیشتر می کنیم .

چرا چونکه در روز مولدهم جشن می گیریم و در تاریخ وفاتهم عزا می گیریم , و من انکار نمی کنم که روز مولد پیامبر جشن می گیریم و روز وفاتش عزا می گیریم ولکن شتان بین مولد پیامبر و بین مولد مهدی در نصف شعبان , که لباس جدید می پوشیم و حساب می کنیم روز عید است , و لکن روز تولد پیامبر فقط جشن می گیریم .

 وشتان بین عزا حیسن در روز عاشورا که نصف روزش را روزه می گیریم , وبر حسین گیریه می کنیم و بر سر و سینه خود می زنیم , و بین عزا خیر بشر که به عزا اکتفا می کنیم .

و از خودم سؤال می گرفتم بقیه دخترهای پیامبر کجا هستند , و همسرهای او و چرا ما نامی از آنها نمی گیریم.

و می بینم که اغلب احوال و وقتی مشکلی پیش می آید به اهل بیت توسل می کنیم تا مشکله و مصایب مارا حل بکند تا اینکه بخدا رجوع بکنیم.

چرا قول آمین در نماز حرام است؟ می گویند چونکه زیاده ونقصان در نماز باعث بطل شدن آن می شود , و در مقابل گفتن: "اشهد أن علياً ولي الله" در نماز مستحب است , و این هم زیاده در نماز است پس چرا این نماز را باطل نمی کند همانطور که آمین گفتن نماز را باطل می کند .

و من از خودم سؤال می گرفتم آیا عقل باور می کند که پامبر و العیاذ بالله خیر بشر در دعوتش افرادی را انتخاب بکند و او را اتهام برنند در حالی که او بر فراش مرگ است و بعد از مرگ او به دختراو اذیت وآذار برسانند , و یکی از همسرهایش در حق او خیانت بکند و در حالی که آیه کریمه نص آورده که نیاز به هیچ تفسیر ندارد: "   إنما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت ويطهركم تطهيرا" .

در حالی که آیه کریمه بر این دلالت می کند ومعلوم است همسر مرد و دخترانش جرء اهل بیت او هستند.    

 

و ياد آوری می کنم در یک زمان گفته ی یکی از شیخها که می گفت: بدرستی که امام علی رضی الله عنه بهتر از پیامبر نزد خداوند است و حسین بهتر از این دوتا (محمد و علی) است.

وسؤالهای بسیار زیادی از این موارد که برای شما ذکر کردم.

و حق بايد گفته بشود زیرا سبب اصلی که باعث شد من دنبال حقیقت بگردم این بود که یکی از مشیایخی که بما در حوزه علمیه درس می داد, می گفت ما نباید فقط بعلوم و کتابهای خودمان اکتفا بکنیم بلکه باید از کتابهای  وعلوم اهل سنت نیز استفاده ببریم , و مقایسه بکنیم بین این دو مذهب تا بدانیم که فقط مذهب ما حق است و سالم از هر خرافاتی است.

و من اين گفته های این شیخ را عمل نمی کردم چون با یقین کامل می دونستم که بر حق هستم , تا اینکه بفکرم آمد که من باید آنهایی که هدایت نیافته اند با آنها را دعوت بدهم تا هدایت بشوند یعنی شیعه بشوند.

پس به بعضی از کتابهای اهل سنت مراجعه کردم تا بدانم که کجا آنها اشتباه دارند ویا بگیرم تا در موقع دعوت دادن به آنها بگویم که  کجا اشتباه دارند , شروع کردم به مطالعه کردن کتابهای اهل سنت و بعضی کتابها را از راه انترنت به دست آوردم , و در اول کار هر می خواندم همه را می گفتم دروغ است.

تا اينكه از طريق انترنت شروع به خواندن كتاب صحيح بخاري كردم ‘ همينءور \يش رقتم تا اينكه به باب مواقيت نماز رسیدم.

- سبحان الله -  نمی زدانم چگونه این سؤال در ذهنم خطور کرد ,  كه نمازهای پنجگانه هر نمازی اسم خاص خودش را دارد و وقت مخصوص خودش را دارد و ما شیعه ها چرا همه نمازها را در وقت خودش نمی خوانیم.

این جا بود که دنبال حقیقت رفتم و دنبال دلیل بودم که آیا پیامبر صلی الله علیه وسلم نمازهایش را غیر از سفر ویا مرض ویا ترس جمع می کرد یا نه؟

برای این سؤالم جوابی نکردم , پس به یکی از همکارانم که باهم یجا کار می کردیم و او از اهل سنت بود و می دانستم که او رازنگهدار است , ومن متاکد بودم که اگر جواب بر این بود که پیامبر نمازهایش را متفرقه یعنی پنج وقت و آنها را سر وقت خودش می خواند و جمع نمی کرده مگر که اینکه در سفر ویا مرض وترس بوده باشد , واین یک اشتباه در مذهب من است که این اشتباه می شود اصلاح کرد , و من بر مذهب خودم می مانم .

خدا این همکارم را جزای خیر بدهد که سؤالم را به یکی از مشایخ گفته , وجواب را همراه با دلیل قانع کننده برایم آورد , برایم نصیحت کرد که بموقع (صحوة الشیعه) مراجعه بکنم , و من پیش خودم او را مسخره می کردم که او فکر می کند من سنی می شوم , ولکن من به موقعی که او بمن گفت مراجعه کردم.

شروع کردم به خواندن عقیده اهل سنت , در اول امر همین طور عشوائی بدون ترتیب و بدون قناعت می خواندم , سپس احساس کردم که چیزهایی که اینجا هست نمی همه اش دروغ باشه , گفتم باید با مذهب خودم مقارنه بکنم , تا من قانع بشوم , حق کجاست.

 

 

پس همانطور به خواندن و بحث ورماحعه انجام دادم و دنبال حق , بدون هیچ تعصب عنصری ویا مذهبی بودم , و با هر دلیلی قانع نمی شدم مگر اینکه از این دلیل از کتاب خداوند استناد کرده باشد تا از احادیث ضعیف وموضوع که در این بابها وارد شده در امان باشم.

و همچنین بموقعای دیگری نیز مراجعه می کردم تا بحثم شامل و کامل باشد , به موقع آل بیت مراجعه کردم , ودیگر مواقعها که در انترنت وجود مراجعه کردم ودر آخر به موقع (المهتدون) , چون وافی و شامل در همه جوانب بود مراجعه کردم , وهر روز بر یقینم بشتر می شد که من بر خطا هستم , پس عزمم را جمع کردم که بر راه وروش پیامبر حرکت کنم , وبا حالت هر روز بر ایانم افزوده می شد , پس بفضل الله و بعد بفضل این موقع بسیار خوب (هدایت شدگان) به هدایت حقیقی رسیدم و الآن تقریبا مدت دوماه است که من براین راه و روش حقیقی پیامبر اسلام پیش

می روم. ولله الحمد و المنة. 

و از خداوند می خواهم که من را در را ه حق استوار نگهدارد و خانواده ام را و دوستانم وهمه مردم ها را براه حق هدایت دهد.

اللهم آمین .

 

20 ربيع الثاني 1429