خبرهاى جديد
جمعه 11 آبان 1403
محتويات اين کتاب شامل کفر و زندقه است، کتاب کافي به سه بخش تقسيم ميشود: بخش اصول که جزء اول و دوم را در بر ميگيرد. بخش فروع کافي که از جزء سوم تا هفتم را شامل ميشود، سپس روضه که جزء هشتم کافي است.
اگر بخواهيم بصورت مختصر تنها به نمونه هايي از کفريات اين کتاب اشاره کنيم، مي توان موارد زير را ذکر کرد :
1- در جلد 1، صفحه 258 آمده : « باب أن الأئمة عليهم السلام يعلمون متى يموتون، وأنهم لا يموتون إلا باختيارهم ». يعني : بابي با عنوان : «ائمه عليهم السلام مي دانند در چه زماني وفات مي کنند، و آنها جز با اختيار خود وفات نمي کنند».
2- در جلد 1، صفحه 260 آمده : « باب أن الأئمة عليهم السلام يعلمون علم ما كان، وما يكون، وأنه لا يخفى عليهم شيء». يعني : بابي با عنوان : «ائمه عليهم السلام علم ما کان و ما يکون (آنچه روي داده و آنچه روي خواهد داد) را مي دانند، و هيچ چيزي از آنان پنهان نمي ماند».
3- در جلد 1، صفحه 407 آمده : « باب أن الأرض كلها للإمام ». يعني: بابي با عنوان : « زمين تماماً از آن امام است ». و سپس در همين باب از ابو بصير از ابو عبد الله عليه السلام – يعني جعفر صادق – روايت کرده که گفتتند : « أما علمتَ أن الدنيا والآخرة للإمام! يضعها حيث يشاء! ويدفعها إلى من يشاء؟!». يعني: «آيا نمي دانستي که دنيا و آخرت متعلق به امام است! هرجا بخواهد آنرا قرار مي دهد، و به هرکسي بخواهد واگذار مي کند؟!».
4- در "فروع کافي" (ص 59) آمده : «إن زيارة قبر الحسين تعدل عشرين حجة، وأفضل من عشرين عمرة وحجة». يعني: «همانا زيارت قبر حسين معادل بيست حج است! و از بيست عمره و حج با فضيلت تر است».
5- در جلد 4، صفحه 580 از ابو عبدالله روايت كردهده که گفت: اي بشير! مسلمان هرگاه در روز عرفه به زيارت قبر حسين عليه السلام برود و در رود فرات غسل کند خداوند براي هر گامي که به سوي آن برداشته حجي را با تمام مناسک برايش حساب ميکند و نميدانم شايد گفت و ثواب يک غزوه را هم برايش در نظر گرفته.
6- باز در در جلد 4، صفحه 580 از يونس بن قصري آورده : به مدينه داخل شدم و پيش ابو عبدالله عليه السلام رفتم و گفتم: فدايت شوم خدمت تو رسـيدم ولي قبل از آن به زيارت امير المومنين عليه السلام نرفتم. گفت: عجب کار بدي کردي و اگر تو از شيعيان ما نبودي به تو نگاه نميکردم. چرا به زيارت کسي نرفتي که خدا با ملائکه و پيامـبران و مؤمنين به زيـارت وي ميروند؟
7- در جلد 1، صفحه 239 از ابو عبدالله نقل کرده که ميگويد: نزد ما مصحف فاطمه (عليه السلام) وجود دارد و شما چه ميدانيدکه مصحف فاطمه چيست؟ به او گفتم مگر مصحف فاطمه چه ميباشد؟ فرمود: مصحفي است که به مانند قرآن شما. و اين جمله را سه بار تکرار کرد و در آخر فرمود: به خدا قسم حتّي يک حرف از حروف قرآن شما در آن پيدا نميشود.
8- در جلد 2، صفحه 634 از ابوعبدالله روايت کرده که گفته: قرآني که جبرئيل آن را بر محمد صلي الله عليه وآله وسلم نازل کرد 17 هزار آيه ميباشد. يعني سه برابر آن قرآني که مسلمانان از آن استفاده ميکنند. و شايد همان مصحف فاطمه است که ادعا ميکنند.
9- در جلد 1، صفحه 414 از ابو عبدالله عليه السلام نقل کرده که ميگويد: آيه «وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ في ولاية علي وولاية الأئمة من بعده فَقَدْ فَازَ فَوْزًا عَظِيمًا» اين طور نازل شده.
10- در جلد 8، صفحه 239 از ابو جعفر محمد باقر عليه السلام نقا کرده که گفته: بخدا قسم اي ابا حمزه تمام مردم ولد الزنا هستند بجز شيعيان ما.
11- در جلد 3، صفحه 144 از ابو عبدالله روايت کرده که ميگويد: ولد الزنا تا هفت نسل بعد از خودش پاک نميشود و خداوند مخلوقي را درسـت نکرده که از سگ بدترباشد و ناصبي (سني) پيش خدا از سگ هم بدتر است.
12- در جلد 2، صفحه 409 از ابوعبدالله نقل کرده که گفته: مردم شام از مردم روم بدترند و مردم مدينه از مردم مـکه بدترند، و اهل مکه آشـکارا به الله کفر ميورزند. در دنبالهي همين بحث کليني آورده است که: اهل مکه آشکارا کفر ميکنند و مردم مديـنه کثيفتر و بدترند از اهل مکه آنهم 70 برابر.
اينها تنها نمونه هاي کوچکي از کفريات اين کتاب معتبر شيعه بود، که حتي در فضيلت اين کتاب و مولفش سخنان زياد گفتند، چنانکه عدهاي از علماء آنان بر صحيح بودن الکافي اجماع دارند.
نوري طبرسي صاحب المستدرک ميگويد: کتاب الکافي در بين چهار کتاب مهم شيعه مانند خورشيد در بين ستارگان است. اگر شخصي منصفانه آن را مطالعه کند عليرغم احاديث آحاد و رجال آن به موثق و صحيح بودن آن اطمينان حاصل خواهد کرد. " مستدرک الوسائل، طبرسي ج 3 ص 532."
عبدالحسين شرف الدين موسوي صاحب "المراجعات" ميگويد: کتابهاي الکافي و الاستبصار و التهذيب و من لايحضره الفقيه متواتر و مقطوع و محتواي آنان صحيح است و در بين آنها کافي اقدم و اعظم واتقن ميباشد.
محقق خود الکافي که علي اکبر غفاري نام دارد ميگويد: اماميه و جمهور شيعيان در تفضيل و برتري آن و اعتبار و اکتفاء به احکامش اتفاق نظر دارند. آنها اقرار ميکنند جايگاه و منزلت آن بر کتابهاي ديگر مشهود و عيان است؛ زيرا کتاب کافي را مداري ميدانند که روايات کساني که معروف به ضبط احاديث و موثوق به بودهاند در آن جاي دارد، و در نزد آنان زيباترين و بهترين کتاب حديث بحساب ميآيد. مقدمهي کافي، ص 26.
اما نمونه هايي از خرافات و عجايب اين کتاب :
1- صاحب كتاب در اصول كافي ج4 ص583 نام ملائكه اي را اختراع كرده و مي گويد: در ميان ملائكه، ملكي وجود دارد كه اسمش منصور است، اين ملك دائم به زيارت قبر امام حسين مشغول است.
2- از ابو جعفر روايت کرده كه فرمود: امام ده علامت دارد: 1- پاك و مطهر بدنيا مي آيد. 2- ختنه شده متولد مي شود. 3- اگر بر زمين بيفتد روي كف دستان مي افتد. 4- با صداي بلند شهادتين را بر زبان ميراند. 5- جنب نمي شود. 6- در حالت خواب، چشمانش خوابيده در حالي كه دلش بيدار است. 7- خميازه ني كشد. 8- تكبر و خودپسندي ندارد. 9- از پشت سر مي بيند همچنان كه از روبرو ديده است. 10- بوئي كه از باد شكم و تيز دادن و مدفوعش بر مي خيزد، مانند بوي مشك است. اصول كافي ج1 ص319 كتاب الحجة باب مواليد ائمه.
3- از ابي عبدالله نقل کرده كه فرمود: كسي كه عطسه كرد، سپس دستش را بر استخوان بيني اش گذاشته و بگويد: سپاس خدايي را كه پروردگار جهانيان است بيشترين شكر و سپاس براي خدا چرا كه او اهل و سزاوار آن است و درود و سلام خدا بر محمد، پيامبر درس نخوانده وي و به خاندانش، در اين حال از سوراخ چپ بيني وي پرنده ايي كوچكتر از ملخ و بزرگتر از مگس بيرون مي آيد و پرواز مي كند تا به زير عرش خدا رسيده و تا روز قيامت براي وي طلب مغفرت مي كند. اصول كافي ج2 ص481.
4- از ابي عبدالله از امام حسن روايت كرده كه ايشان فرمودند: خداوند دو شهر دارد يكي در مشرق و ديگري در مغرب قرار دارد در اين دو شهر هفتاد هزار، هزار زبان وجود دارد كه هر زباني بر خلاف زبان ديگر گفتگو مي كند و من تمام اين زبانها را بلدم. اصول كافي ج1 صفحات 384-385 كتاب الحجة باب مولد الحسن.
5- از امير المؤمنين علي مي فرمايد: اولين چهار پايي كه فوت كرد، عفير الاغ پيامبر بود، لحظه ايي كه پيامبر از دنيا رحلت نمود، آن الاغ افسارش را پاره كرد و دويد تا به لب چاه بني خطمه در منطقه قباء رسيد و خودش را در آن چاه پرت كرد و چاه به قبرش تبديل شد. امير المؤمنين فرمود: آن الاغ با پيامبر حرف مي زد و مي گفت: همراه با پدر و مادرم به فدايت گردم پدرم از پدرش او هم از پدر بزرگش و او هم از پدر خود برايم نقل كرد كه همراه با پيامبر خدا نوح در كشتي بوده كه حضرت نوح برخاسته و دستش را بر پشت وي كشيده و فرموده: از نسل اين الاغ، الاغي بدنيا مي آيد كه سرور و خاتم پيامبران بر وي سوار مي شود، عفير مي گفت: سپاس خدايي را كه مرا چنين الاغي قرار داد. اصول كافي ج1 ص184 كتاب الحجة.
6- از ابوالحسن نقل کرده که فرمو د: خوردن هر خاك و گلي مانند خوردن خون و گوشت مردار و خوك حرام است جز خاك قبر امام حسين كه شفاي هر درد و باعث نجات از هر ترسي است اما نبايد در خوردن آن زياده روي كرد. اصول كافي ج3 ص378.
7- از ابوالحسن روايت کرده كه فرمود: پيامبر به نزد امام حسين مي رفت، زبانش را در دهان وي گذاشته و امام حسين به اندازه كافي زبان پيامبر را مي مكيد، به همين روش تغذيه مي كرد و از شير مادر بي نياز بود و هرگز شير هيچ زني را نخورد. اصول كافي ج1 ص387 كتاب حجت باب مولد حسين بن علي.
8- از ابي عبدالله روايت کرده كه فرمود: وقتي پيامبر متولد شد، چند روزي شير نبود كه بخورد ابوطالب دهان او را بر پستان خود گذاشته و خداوند شير را در آن جاري كرد و چندين روز از آن تغذيه مي كرد تا اينكه ابوطالب حليمه سعديه را براي شير دهي پيدا كرده و پيامبر را به وي سپرد. اصول كافي ج1 ص373 كتاب حجت من باب مولد النبي.
9- از ابي الحسن روايت کرده: پيامبر خدا نشسته بود كه ملائكه ايي با 24 چهره به خدمتش رسيد، پيامبر فرمود: دوست من جبرئيل تا حال در اين چنين چهره ايي شما را نديده بودم، ملائكه گفت: من جبرئيل نيستم، اي محمد خداوند مرا فرستاده تا نور را به عقد نور در آورم پيامبر فرمود: اين دو نور كيستند؟ ملائكه گفت: علي و فاطمه. وقتي ملائكه برخاست پيامبر ديد كه در وسط شانه هايش نوشته شده: محمد پيامبر خدا و علي جانشين وي است. پيامبر پرسيد: از كي تا حال چنين نوشته ايي بر شانه هايت وجود دارد؟ ملائكه گفت: 22 هزار سال قبل از خلقت آدم. اصول كافي ج1 ص383 كتاب حجت باب مولد الزهراء.
10- از ابي الحسن روايت کرده كه فرمود: دختران پيامبران هرگز به حيض مبتلا نشده اند. اصول كافي ج1 ص381 كتاب حجت باب مولد الزهراء.
11- کليني در کتابش آورده : وقتي امام حسين شهيد شد، برادرش محمد بن حنفيه به نزد علي ابن حسين (زين العابدين) فرستاد و گفت: پدرت شهيد شد و خودش بر روحش نماز خواند و وصيتي از خود بجاي نگذاشت من عموي تو و برادر پدرت هستم چون من فرزند امام علي ام و سنّم از تو بيشتر است استحقاق امامت را بيشتر از تو دارم بر سر اين مسأله با من منازعه و بحث نكن، علي ابن حسين نيز گفت: بيا در اين منازعه داوري و قضاوت را به نزد حجر الأسود ببريم، در نتيجه هر دو به سوي كعبه رفته و علي گفت با خدا مناجات كن و از وي بخواه كه سنگ را به زبان آورد، محمد نيز شروع به مناجات كرده و چنين درخواستي را از خدا كرد اما از سنگ جوابي نشنيد سپس علي شروع به مناجات كرد فوراً حجر الأسود به تكان افتاد و از شدت تكان نزديك بود پائين افتد، خداوند آن را به زبان آورد و با زبان عربي واضح گفت: پروردگارا خلافت و امامت حق علي ابن حسين است. اصول كافي ج1 ص348.
12- افسانه اي براي اثبات امامت موسي كاظم و لياقت بيشتر وي به امامت در ميان برادرانش را كليني نقل كرده و مي گويد: فردي به نزد امام كاظم آمده و از امام وقت پرسيد كه چه كسي است؟ امام فرمود: اگر او را به تو معرفي كنم امامتش را مي پذيري؟ آن شخص گفت بله به فدايت گردم امام فرمود: امام وقت منم شخص از وي دليل و مدرك خواست امام فرمود به سوي آن درخت برو و سپس به ام غيلان امر فرمود تا به درخت بگويد امام كاظم مي فرمايد: به نزد من بيا. آن شخص مي گويد: به خدا سوگند آن درخت را ديدم خود را بر زمين انداخته و چهره بر خاك مي ماليد و جلو مي آمد تا در مقابل پاهاي امام زانو زد و سپس امام اشاره فرمود و درخت به جاي اولش برگشت. اصول كافي ج1 ص253.
13- از ابو الحسن نقل کرده: عورت بر دو قسم است: جلو و عقب،عورت عقبي به وسيله دو باسن پوشيده شده پس اگر كسي آلت تناسلي و دو باسنش را بپوشاند، عورتش را پوشانده است چون فقط به وسيله آن دو وضو باطل شده و همچنين حادثه از آن دو به وجود مي آيد پس آن دو عضو عورت اند نه اعضاي ديگر بدن مانند ساق. اصول كافي ج6 ص501.
14- موسـي کاظـم ميگويـد: اگر شيعههاي ما را امتحان کنيد آنها را مرتد خواهيد يافـت و در هر هـزار نـفر يک نفر صادقانه از ما پيروي نميکند. الکافي، ج 8 ص 107.
15- در کتاب الکافي آمده است که علي بن حسين گفت: هرگاه معصيت و گناه بندگان خدا زياد شد و خدا خواسـت آنها را به آيهاي از آياتش سزا دهد خورشيد و ماه و ستارگان را به وسيلهي ملائکهي موکلش و به کمک هفتاد هزار ملائکهي ديـگر از مدار خودشان خارج خواهد کرد و خورشيد به دريايي ميافتد که مدار آنها روي آن قرار دارد و به دنبال آن خورشيد نور خود را از دست خواهد داد و رنگش تغيير ميکند؛ و اگر خدا بخواهد کسوف يا خـسوف صورت گيرد به همين منوال اوامر الهيش را صادر خواهد کرد و سپس به ملائکهي موکلش ميگويد کـه خورشيد و ماه را به جاي خودشان باز گردانند. الکافي، ج 8 ص 70.
16- از حنان بن سدير روايت کرده که ميگويد نزد ابو عبدالله عليه السلام رفتم و دمپائي سيـاه پوشيده يودم ابو عبدالله گفت: چرا حنان دمپائي سياه پوشيدهاي مگر نميداني که سه خصلت بد دارد 1- چشم را ضعيف مينمايد 2- آلت را شل ميکند 3- غم را براي انسان به ارمغان ميآورد و افزون بر آن لباس ستم کاران است. گفتم: پس چه رنگي را بپوشم گفت دمپايي زرد را انتخاب کن؛ زيرا چشم را روشن آلت را محکم و غم را بر طرف ميکند و افزون بر آن لباس پيامبران است. الكافي، ج 6 ص 465.
17- از محمدبن مسلم از ابوجعفر (عليه السلام) روايت کرده که گفت: روزي يک جفت پرنده بر ديواري نشسته و جيک جيک کردند، و ابوجعفر نيز سخنان آنها را پاسخ داد –يعني بين ابوجعفر و پرنده سخناني ردّ و بدل شد که قطعا ابوجعفر از اين دروغ پاک است-، سپس آن دو پرنده پريدند و برگوشهي از ديوار نشستند، و پرندهي نر به پرندهي ماده چيزهاي گفت و بعدا هر دو رفتند. من گفتم: فدايتان شوم، داستان اين دو پرنده از چه قرار است؟ گفت: اي ابن مسلم! هر جانداري از پرنده يا حيوان و يا هر چيز ديگر که خداوند آفريده از فرزند آدم سخن ما را بيشتر شنيده و از ما بيشتر اطاعت ميکند، اين پرنده به زنش گمان بد کرد، و زن برايش قسم خورد که من زنا نکرده ام! اما پرندهي نر او را تصديق نميکرد، پرندهي ماده به شوهرش گفت: آيا راضي ميشوي که نزد محمد بن علي برويم؟ پس هر دو راضي شدند که من بين آنها حکَم باشم. من نيز به پرندهي نر گفتم که تو در حق خانمت ظلم کردهاي (او زنا نکرده است) و پرندهي نر سخن او را تصديق کرد. الكافي، ج 1 ص 470 - 471.
18- از موسي کاظم روايت کرده که ميگويد: مردم سه گروه هستند عرب. موالي. و کافر. عربها ما هسـتيم، موالي يعني دوستان و شيعيان ما، و هرکس هم که بر عقيده و منهج ما نباشد کافر و بيايمان اسـت مردي از قريش گفت: اي ابا حسن! برادران قريشي و عربها چه؟ ابوالحسن گفت: همين که گفتم. الکافي، ج 8 ص 190.
19- از ابوالحسن الرضا عليه السلام روايت کرده که گفته: فيل فرشتهي بسيار زناکاري بوده که مسخ گشته، گرگ اعرابي ديوثي بوده که مسخ شده، خرگوش در اصل زني بوده که به شوهرش خيانت کرده ودر پايان حيض غسل نکرده و مسخ شده، خفاش کسي بوده که خرماي مردم را ميدزديده، ميمون و خوک جمعي از بني اسرائيل بودند کـه در روز شنبه گناه کردند، مارماهي و سوسمار گروهي از بني اسرائيل بودند که به هنگام نزول سفره بر عيسي ابـن مريم عليه السلام ايمان نياوردند عدهاي به دريا افتاده و عدهاي به چاه و نابود شدند؛ عقرب هم شخص سخنچيني بوده، و خرس و زنبور گوشت فروشي بودند که در ترازو سرقت ميکردند. الکافي، ج 6 ص 246.
اينها نمونه هاي کوچکي از خرافات و عجايبي بود که کليني آنها را در کتاب خود گردآوري کرده و به پيامبر صلي الله عليه وسلم و اهل بيت عليهم السلام نسبت داده است، آيا براستي انسان عاقل مي پذيرد که اين شخص و پيروانش محب اهل بيت هستند يا دشمنان اهل بيت در پوشش پيروانش؟! حقاً اهل بيت عليهم السلام را از اين همـه ترّهات و ياوه گوييها که امثال کليني به آنها نسبت ميدهند مبرا ميدانيم والله اعلم ميگويم: اي کساني که کتاب الکافي را اصح کتب خود و کتابي ميدانيد که هيچ کتاب ديگري را موازي و هم شـأن آن نميبينيد تقوا داشته باشيد، از خدا بترسيد و بار ديگر منصفانه و دور از هرگونه تعصب کورکورانه ترّهـات و گندکاريهاي کليني و همقطارانش را از سيماي ارزشمند امامان اهل بيت پاک و مطهر پيغمـبر صلي الله عليه وسلم بزدائـيد و به سوي حق و اعتدال باز گرديد.
والله اعلم
وصلى الله على نبينا محمد وعلى اله وصحبه وسلم
سايت جامع فتاواي اهل سنت و جماعت